سفر از عقل تا خیال

دلنوشته های یه جوون 25 ساله

سفر از عقل تا خیال

دلنوشته های یه جوون 25 ساله

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اینکه باور کنی هنوز جوان هستی و خیلی زود است برای خسته شدن. اینکه ناامید باشی اما هنوز کسی باشد که دوستش داشته باشی.

اینکه به تنهایی ات پشت کنی چرا که می دانی باید از خودت بیرون بزنی واِلا جا می مانی


اینکه به تاریخ رفته باشی، مُدام تکرار شوی.


اینکه رگی در سینه ات بسوزد وَ ندانی باید نگرانش باشی یا نباشی

.
اینکه بینِ دوستت دارم ها و جدایی ها ایستاده باشی و عقل و دلت بیخیال دورت پچرخند وُ دورت بزنند.
اینکه حرف بزنی، حرف بزنی، حرف بزنی


اینکه لال شوی ناگهان

. لال، لال.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۳ ، ۱۹:۴۶
مداد سیاه